یادِ بامداد
دریغا شیر آهنکوه مردا
که تو بودی،
و کوهوار
پیش از آن که به خاک افتی
نستوه و استوار
مُرده بودی.
به یادِ آنکه همه لرزشِ دست و دلاش از آن بود که عشق پناهی گردد. حال که گورکنان سنگِ گورش میبرند، از افقِ روشنی که او ساخت صدای انتظار جیغ به گوش میآید؛ انتظارِ روزی که آهنگ هر حرف زندهگیست و معنای هر سخن دوست داشتن.
روحاش شاد و یادش جاودان
عکس از آرش عاشورینیا
دریغا شیر آهنکوه مردا
که تو بودی،
و کوهوار
پیش از آن که به خاک افتی
نستوه و استوار
مُرده بودی.
به یادِ آنکه همه لرزشِ دست و دلاش از آن بود که عشق پناهی گردد. حال که گورکنان سنگِ گورش میبرند، از افقِ روشنی که او ساخت صدای انتظار جیغ به گوش میآید؛ انتظارِ روزی که آهنگ هر حرف زندهگیست و معنای هر سخن دوست داشتن.
روحاش شاد و یادش جاودان
عکس از آرش عاشورینیا