Wednesday, November 01, 2006

ادبیات ِ ما، جهان ِ آن‌ها


نوشتهی اخیر ِ ناصر غیاثی نکات ِ جالبی داشت. گرچه موضوع ِ آن چیز ِ تازه‌ای نیست و تقریباً هرماه در گوشه و کنار چندتا مقاله و مصاحبه و غیره در باب ِ این‌که «جایگاه ِ ادبیات ِ ما در دنیا کجاست؟» و یا «پس چرا زودتر جهانی نمی‌شویم؟» منتشر می‌شود، اما تفاوت‌های سلیقه‌ی نویسنده‌ی ایرانی با خواننده‌ی غربی – که آقای غیاثی به آن اشاره کرده – کمتر برای ما شناخته شده است.
چیزی که برای خود ِ من محسوس بوده و حتا اوایلی که رمان خواندن به زبان ِ غیر ِ مادری را تجربه می‌کردم مرا متعجب می‌کرد، ساده نویسی‌ی نویسنده‌ی معاصر ِ غربی‌ست. منظورم از ساده‌گی، ساده‌گی‌ی فرم و روایت است. حال آن‌که نویسنده‌ی به اصطلاح روشنفکر ِ ایرانی دچار ِ نوعی قروقمیش‌های زبانی‌ست و در بازی با فرم و روایت دست‌وپا می‌زند. برخی گمان می‌کنند که اگر از ابتدا تا انتهای اثرشان چندین‌بار راوی عوض نکنند یا زمان ِ داستان را برهم نریزند و یا اگر سیال ِ ذهنی ننویسند رمانشان رمان نیست. نمی‌خواهم بگویم این‌طور نوشتن بد است. مسأله این‌جاست که همه‌ی این جنگولک‌بازی‌ها ابزاری هستند که باید در خدمت ِ زیباتر کردن ِ رمان باشند و نه برعکس. نوع ِ خوب ِ استفاده از این ابزارها را می‌شود مثلاً در «شازده احتجاب» ِ گلشیری دید یا «سمفونی مردگان» ِ عباس معروفی و یا «شرق بنفشه»ی مندنی‌پور و البته نمونه‌هایی دیگری که حتماً هستند و من یا هنوز نخوانده‌ام و یا الان در خاطرم نیست.
اخیراً که با کتاب‌های رفیق شامی آشنا شدم و شیفته‌ی روانی و پیراسته‌گی‌ی نوشته‌هایش شدم، تا حدودی درک کردم که چرا باید یک نویسنده‌ی عرب‌زبان ِ آلمانی‌نویس یکی از پرخواننده‌ترین نویسندگان ِ حال ِ حاضر ِ اروپا باشد. و حال که مقایسه می‌کنم آثار ِ او را با مثلاً رمان ِ «سلوک» ِ محمود دولت‌آبادی از خودم می‌پرسم آیا واقعاً این همه درهم‌وبرهم نویسی‌ی زبانی باعث بهتر شدن ِ رمان ِ «سلوک» شده؟

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

از توجه ی شما ممنونم پدرام خان.

November 02, 2006 12:32 AM  

Post a Comment

<< Home